سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روشنگری اجتماعی

در بررسی تمامی مکتب ها به سه جریان اساسی میرسیم:عرفان،برابری،آزادی.چون تمدّن در شرق آغاز شده،عرفان هم از اینجا شروع و متعالی شده است.امّا در نیمکرهء غربی،انسان ماقبل تمدّن،نمی توانسته است دارای عرفان متعالی باشد.و الّا اصولا عرفان،جزو فطرت آدمی است.

 

عرفان یک جریان فکری است که از فطرتِ نوعیِ انسان سرچشمه گرفته است.مقصود از عرفان در معنای کلّی،احساس دغدغهء درونی بشری در این جهان طبیعی است.این احساس اضطراب،ناشی از کمبودی است که در رابطهء او و طبیعت وجود دارد.یعنی به میزانی که انسان،انسان می شود،نیازهائی را احساس می کند که دیگر،طبیعت نمی تواند آن نیازها را برآورده سازد.از اینجاست که کمبود و احساس بیگانگی با جهان و احساس غربت در این دنیا در وی ایجاد می شود.

 

پس طبیعی است که انسان برای برآوردن نیاز و عطش خود،به آنچه که در این جهان(طبیعت) نیست بیندیشد و برای برآوردن احتیاج های متعالی ای که ماوراء مادّی است،و هم برای رفتن به آنجا هائی که احساس می کند جای اوست،به فراسوی طبیعت(غیب) توجّه کند.

 

پس می توان گفت که عرفان،تجلّی فطرت انسان است برای رفتن به غیب،کشف و شناخت غیب.

 

نوعِ انسان،غیب جو است و اساسا عامل حرکت و تکاملش هم،همین غیب جوئی اوست.چون آنچه برای او محسوس و مشهود است،کافی نیست،پس به تکاپو و حرکت در می آید و این حرکت،تکامل او را تضمین می کند.پس بر خلاف آنچه که مادّیون می گویند،گرایش انسان به غیب،او را منحطّ نمی کند،بلکه گرایش انسان به آنچه وجود دارد و مشهود است،او را متوقّف می کند.

 

ادامه دارد...